امیرحسین سلطانی زرندیامیرحسین سلطانی زرندی، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 9 روز سن داره

سایت رسمی امیرحسین (مهدی) سلطانی زرندی

حمام بدون گریه، پوشیدن درست کفش

سلام دوستان امروز برای اولین بار بود که حموم رفتم و نه تنها گریه نکردم بلکه خوشحال هم بودم چون مامانم به بهونه اینکه میخواد یه فک (خوک دریایی) که عمه جان بهجتم برام درست کرده بود رو ببره حموم من رو گول زد و با هم رفتیم و کلی حال داد. من هم تو حموم فک رو میشستم . غافل از این که خودم هم دارم شسته میشم که فک کنم روش خوبی بود برای گول زدن بچه هاتون. عکس فک بعد از حموم کردن رو براتون فرستادم. راستی من وقتی کفشام رو تابه تا میپوشم به مامانم میگم کفشام کج شده و خودم متوجه میشم و درستشون میکنم. یه عکس هم از زمان عید نوروز دارم که یادم رفته بود قبلا بفرستم. یه عکس هم از بندرعباس رفتنمون حدود ده روز قبل دارم. یه عکس هم از پ...
19 ارديبهشت 1395

از پوشک گرفته شدم

سلام بچه ها امیدوارم که همه خوب باشین. حدودا دو هفته است که از پوشک به طور کامل گرفته شدم و شکر خدا این قدر زود آداپته شدم که از شب دوم از پوشک گرفته شدن، اصلا جیشی نکردم. ضمنا الان بیش از چهار پنج ماهه که برای پی پی کردن هم به بابا و مامان میگم و میبرندم دستشویی.
7 ارديبهشت 1395

کلمات انگلیسی بلدم، رنگهارو میشناسم و ...

سلام دوستان گلم. خوبین شما؟ خوب خدارو شکر.  من هم شکر خدا خوبم. ممنونم. جدیدا حدود ده تا کلمه انگلیسی(آب، کتاب، ماشین، خودکار، ماهی، سیب، متشکرم و...) یاد گرفتم. حدود بیست تا از حروف انگلیسی رو هم یاد گرفتم و هر کجا که ببینمشون اسمشون رو میگم. تمام رنگها رو هم میشناسم. حتی رنگهای سخت مثل پسته ای، بنفش و ... بسم الله الرحمن الرحیم و صلوات فرستادن رو هم یاد گرفتم. دایی امینم هم تردمیل داره که من تو سرعت پایینش، یک ساعت هم کار کنه میتونم روش قدم بزنم و راحت تعادلم رو برقرار کنم. شعرهای اتل متل توتوله، توپولویم توپولو، بارون میاد جر جر، یه توپ دارم قلقلیه، رسیدیم و رسیدیم و قطار قطار راه بیا رو به طور کامل بلدم. مثل بابام ...
16 اسفند 1394

جشن تولد دوسالگیم

سلام من پونزده روز پیش دو سالم کامل شد. جشن تولدم رو هم خونه مامان بزرگم (مادر مادرم) گرفتم .مامان بابام هم اونجا بود خیلی خوش گذشت جاتون خالی. روز بعدش هم رفتیم خونه عمه بهجت اون هم برام یه جشن تولد گرفت.  دیروز هم عمو مهدی و خانمش و دخترش ظهر اومدن خونه ما. دخترش رو قبلا معرفی کرده ام و عکسش رو هم دیدین: نازنین زهرا سلطانی زرندی ------------------------------------ این هم سفره تولد عمه بهجتم: ...
12 دی 1394

از شیر گرفته شدم، نقاشی میکنم، شعر میخونم

سلام مامانم منو این ماه از شیر گرفت. یه هفته صبح ها، یه هفته شیر خوردن خواب روزها و دو هفته هم از خواب گرفتن شبهام طول کشید. خیلی سخت بود. مخصوصا روزهای اول خیلی اذیت شدم و خیلی بهونه میگرفتم. الان جملات زیادی میگم. به مامانم کمک میکنم مثلا سفره رو پهن میکنم و جمع میکنم. چند تا شعر مامانم میخونه و من انتهای هر مصراعشو میگم مثل توپولویم توپولو، اتل متل ، یه توپ دارم قلقلیه. همه اش هم سوال میپرسم. مخصوصا اگه کسی به مامان یا بابام تماس بگیره میگم کی بود؟ وقتی دایی و مامان جونیم و اینها تماس میگیرن باهاشون صحبت هم میکنم. در حد چند تا جمله کوچولو .چند تا عکس هم براتون دارم:   ...
4 آذر 1394

تشخیص بدین

سلام یه ماشین شارژی قدیمی تو خونه مادر بزرگم هستش که مال پسر عمه ام امیر مهدی ( قبلا تو مطالبم عکسش رو دیدین) بوده و کار نمیکنه ولی میشه با طناب کشیدش و سوارش شد.  چند روز پیش که من اونجا بودم عمه سوده ام هم اومد اونجا ومن با پسر کوچکش سیدمحسن نوبهار ( که باز این هم در موردش قبلا صحبت کردم و عکسش رو هم دیدین) سوار اون شدیم. حالا شما تشخیص بدین من کدوماشونم؟   _________________________________________________ راستی دختر عمو مهدی ام هم اونجا بود (نازنین زهرا که قبلا در موردش صحبت کردم) و یه عکس جدید ازش گرفتم: ...
2 مهر 1394