امیرحسین سلطانی زرندیامیرحسین سلطانی زرندی، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 10 روز سن داره

سایت رسمی امیرحسین (مهدی) سلطانی زرندی

از شیر گرفته شدم، نقاشی میکنم، شعر میخونم

سلام مامانم منو این ماه از شیر گرفت. یه هفته صبح ها، یه هفته شیر خوردن خواب روزها و دو هفته هم از خواب گرفتن شبهام طول کشید. خیلی سخت بود. مخصوصا روزهای اول خیلی اذیت شدم و خیلی بهونه میگرفتم. الان جملات زیادی میگم. به مامانم کمک میکنم مثلا سفره رو پهن میکنم و جمع میکنم. چند تا شعر مامانم میخونه و من انتهای هر مصراعشو میگم مثل توپولویم توپولو، اتل متل ، یه توپ دارم قلقلیه. همه اش هم سوال میپرسم. مخصوصا اگه کسی به مامان یا بابام تماس بگیره میگم کی بود؟ وقتی دایی و مامان جونیم و اینها تماس میگیرن باهاشون صحبت هم میکنم. در حد چند تا جمله کوچولو .چند تا عکس هم براتون دارم:   ...
4 آذر 1394

تشخیص بدین

سلام یه ماشین شارژی قدیمی تو خونه مادر بزرگم هستش که مال پسر عمه ام امیر مهدی ( قبلا تو مطالبم عکسش رو دیدین) بوده و کار نمیکنه ولی میشه با طناب کشیدش و سوارش شد.  چند روز پیش که من اونجا بودم عمه سوده ام هم اومد اونجا ومن با پسر کوچکش سیدمحسن نوبهار ( که باز این هم در موردش قبلا صحبت کردم و عکسش رو هم دیدین) سوار اون شدیم. حالا شما تشخیص بدین من کدوماشونم؟   _________________________________________________ راستی دختر عمو مهدی ام هم اونجا بود (نازنین زهرا که قبلا در موردش صحبت کردم) و یه عکس جدید ازش گرفتم: ...
2 مهر 1394

قهر میکنم، جیش میکنم، ...

سلام دوستان  مدتیه که سرم خیلی شلوغه و نمیتونم سایتم رو به روز کنم. چند روزه که یه چیز جالب یاد گرفتم. به اطرافیان میگم قر (قهر). بعد هم یه حالت خوشگل تو صورتم میگیرم و باعث خنده دیگران میشم. ولی بلافاصله بدون کینه میگم آتی آتی (آشتی آشتی) و انگشت اشاره دست راستم رو به نشونه آشتی جلو میبرم. ضمنا تازگیا مامانم منو میبره دستشویی و خودم جیش میکنم. بعد هم شیلنگ رو میگیرم و خودمو میشورم. اونوقت میگم اوله (حوله). مامانم هم حوله ام رو میده دستم و دستام رو خشک میکنم .
15 مرداد 1394

واکسن یک و نیم سالگی

سلام  من امروز یک سال و نیمه شدم. دیروز هم واکسن یک و نیم سالگیم رو هم زدم. یه قطره خوراکی داشت. یه آمپول زیر جلدی تو بازوی راستم و یه آمپول عضلانی خیلی دردناک تو عظله جلوی ران چپم. از دیروز تب دارم و پای چپم درد میکنه. به طوری که دیگه نمیتونم زمین بزارمش و مسئولان درمونگاه گفتن که این حالتها طبیعیه و به مرور رفع میشه. هر چهار ساعت بیست و دو قطره (دو برابر وزنم) استامینوفن میخورم. 
27 خرداد 1394

سه چرخه خریدم و تنها هم سوار ماشین بابام شدم

سلام دوستان من سه روز قبل یه سه چرخه خریدم و دیروز هم برای اولین بار تنهایی نشستم رو صندلی جلوی ماشین کنار بابام و  کمربندم رد بستم و با هم رفتیم بیرون. ...
25 خرداد 1394

دایی ام عروسی گرفت و ...

سلام ولادت صاحب اسم مستعار من (مهدی عج) مبارک و رحلت امام راحل هم تسلیت باد. بیست وهفتم اردیبهشت دایی امینم که ششم فروردین عقد کرده بودند عروسی گرفت ولی متاسفانه از عروسیش که من باهاش باشم عکس ندارم براتون بزارم. هفته قبل متاسفانه 4-5 روز مریض بودم و معذرت میخوام اسهال و استفراغ و تب داشتم و شکر خدا الان خوبم ولی یه کمی لاغر شدم. چند تا عکس جدید براتون دارم. عکس زیر سمت راست من پسر کوچک عمه سوده ام سید محسن نوبهاره که تو خونه مادر بزرگم گرفتم. تو عکس زیر هم باز پسر های عمه سوده ام منو اسکورت کردن. سمت راستم سید محسن و سمت چپم سید محمد نوبهار که به ترتیب ده ماه و 25 ماه از من بزرگترند. ...
14 خرداد 1394

امروز با عمه بجت رفتیم پارک

سلام حالتون خوبه؟ امروز جاتون خالی با خوانواده ام همراه با خونواده عمه بهجت رفتیم پارک. خیلی خوش گذشت . چند تا کلمه جدید هم یاد گرفتم :  عک (عکس)، چ (چشم)، نا (ناز)، دی (دیگ)، چسب ، توتو (پرنده)، بق (برق)، کوتو (کنترل)، قد (قد و بالا)، اول (گل)، پت (پرت)، اوجه (گوجه)، ماس (ماست)، باز، اوکا (خودکار)، در (درب)، ماما (مامان)، نی نی، عت (ساعت)، ماه (ماهی)، موس (موز) چند تا عکس هم براتون دارم: عکس زیر هم فاطمه شاهمیری و برادرش امیر مهدی شاهمیری بچه های عمه بهجت هستند -------------------------------------------- ...
10 ارديبهشت 1394

راه میرم و کلی کلمه ی جدید یاد گرفتم

سلام دوستان  از یک ماه قبل شروع کردم به سر پا وایسادن و از حدود بیست روز قبل چند قدمی راه میرفتم ولی یه هفته ای است که خوب راه میرم و دیشب با بابام حتی فوتبال بازی کردم. شکر خدا هر چند به نظر یه کم دیر وایسادم ولی از زمان سرپا وایسادن تا راه افتادنم سریع شد. کلمه های جدیدی هم یاد گرفتم : الوالو ( باگوشی تلفن)؛ تقال (پرتقال)؛ قن (قند)؛ قاقوق (قاشق)؛ نون (نان)؛ پده(پرده)؛ بال(بالش)؛ دل (شکم)؛ مو؛ دس (دست)؛ پا؛ تش (کفش)؛ ددو(دندون)؛ گدو(گردو)؛ سبت(شربت)؛ دتا(دوتا)؛ عم(عمو)؛ آجا(خاله جان)؛ بادباد(بادکنک)؛ پوپ (توپ)؛ دیدی(ماشین)؛ نه (خیر)؛ بب (حیوان :ببر)؛ مایی(ماهی)؛ جوجه؛ جیجیک(جیک جیک)؛ امروز حموم هم رفتم و تقریبا اولین حمومی بود که...
29 فروردين 1394